محل تبلیغات شما



من یه زمانی به پسر خالم با افتخار گفتم که من هیچ وقت عینکی نمیشم و چشم هام سالمه و سالم میمونه. الان یه حسی بهم میگه که تا چند وقت دیگه ضایع میشی

ولی امروز بایکی از بچه های مدرسه حرف میزدم گفت خب جلو اون نزن منم گفتم ماما بزرگ منو نمیشناسی نمیذاره که هی خواهد.گفت عینکت کو برو بزن اینا هم ببینن چون مامان بزرگم خیلی پسر خاله هام رو دوست داره خیلی مخصوصا همین آخریه که من باهاش لجم


امروز برای اولین بار توی تمام زندگیم تو مدرسه داشتم عینک میزدم.

ما وقتایی که صبحگاه داریم من پایین پله ها وایمیستم تا کسی بالا نره (آخه صبحگاه توی نماز خونه برقرار میشه و نماز خونه طبقه پایینه) همه یه جوری بهم سلام میکردن که انگار رفتم جراحی پلاستیک کردم به کل صورتم عوض شده . بعضی هاشون میگفتن مثل این آدم هایی شدی که خیلی درس خوندن .یا خیلی مثبت شدی .یا مثل معلم های کلاس اول شدی .یا.

زنگ تفریح عینک من داشت دست به دست میشد خیلا میگفتن واسه خوشگلی گرفتی و منم میگفتم نه بابا واقعه داشتم تار میدیدم و

امروز روز باحالی بود درکل

 


هیچ دختری دوست نداره که از معایب خودش بگه ولی به نظر من بعضی از این ها قابل جبران هستن پس مشکلی نداره واسه بازگویی شون

آقا دوشنبه ای که گذشت ما ورزش داشتیم.دبیرمون گفت هرکسی بالا ۴کیلو اضافه وزن داره کمش کنه من مستمر رو ۲۰میدم 

منم از خدا خواسته اولین نفر رفتم رو وزنه گفت۶۹کیلو اولش گفتم پس خیلی هم اضافه ندارم ولی وقتی گفت چه جوری وزن ایده آل متناسب به قد رو حساب میکنید فهمیدم ۱۶کیلو اضافه دارم داشتم سکته میکردم باخودم گفتم مگه من چقدر چاقم آخه اینجوری کمتر پیداستلی توی کلاس ما۳نفریم که اضافه داریم وبقیه حتی کم هم دارن اما توی خانواده پدریم من از همه لاغر ترم.این بهم یکم امید و انگیزه میده


امروز که مثلا روز دانش آموز بود مارو بردن حسینیه سپاه شهرمون . البته از هر مدرسه ای یه کلاس آورده بودن . از مدرسه ما فقط کلاس ما رو بردن

اول که رفتیم باید از بین این همه پسر وارد درب ورودی میشدیم بعدشم از پله ها میرفتیم بالا توی راه شیر لیوانی با نی دادن ما هم خوردیم . وقتی نشستیم هوا خیلی گرم بود چون یک سالن ورزشی بود و بهش حسینیه هم میگفتن . این همه سخنران دعوت کرده بودن ولی هیچ کدوم از پسرا به اون یارو نگاه نمیکردن و فقط به دخترا نگاه میکردن و ما هم میخندیدیم.

بعدشم که ۳تومن ازما گفته بودم بهمون پس دادن گفتن از خود سپاه ماشین گرفته شده بود

من و چند تا از بچه ها رفتیم و چیپلت خریدیم و زنگ تفریح خوردیم جاتون خالی خیلی خوش گذشت .چون زنگ بعدی که جغرافیا داشتیم دبیرمون رو پیچوندیم و درس رو ازمون نپرسید


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها